خبرگزاری حوزه / بخش اول و دوم گفت و گو با خانم علاسوند عضو هیئت علمی مرکز تحقیقات زن و خانواده، عضو شورای فرهنگی اجتماعی زنان و عضو شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران پیش از این منتشر شد.
بخش اول این گفت و گو به مشکلات او در راه پیشرفت و تبلیغ و تجربیات شخصی او در عرصه تبلیغ بین الملل اختصاص یافت و در بخش دوم گفتگو در مورد جایگاه اجتماعی بانوان طلبه و برخی موانع ارتقای آن سخن گفته است و بخش سوم و پایانی این گفت و گو تقدیم می شود:
بانوان متدین زمانی برای ورود به چرخه آموزش دینی تلاش میکردند. زمانی برای رسمیت یافتن آموزش دینی تلاش میکردند و الان بحث به رسمیت شناخته شدن اجتماعی آنها است که مقام معظم رهبری هم به آن اشاره کردند. با توجه به مشکلاتی که در بحث بین الملل اشاره کردید تا چه حد میتوان به رسمیت این تلاشها امیدوار بود؟.
تجربه من این است که برای پیشرفت، برای به رسمیت شناخته شدن و برای توسعه فعالیت، رکن اصلی شخصیت علمی، نوع تلاش، حد سواد و قدرت کنشگری خود طلاب است. شخصا هیچ وقت منتظر نشدهام که راه را برایم باز کنند. نمیخواهم بگویم نهادهایی که راه را باز کردهاند بیتاثیر بودهاند اما از ابتدای طلبگی حواسم بود که بخشی از کار سهم من است. اگر بپرسیم چه طور این سهم به فعلیت میرسد، باید گفت جامعه و اجتماع منتظر فردی است باسواد، دارای مهارت، دارای انگیزه و این آدم را میخواهد؛ نه فقط در دانش حوزوی بلکه در سطح مهندسی، پزشکی و ... هم فرمها تنها تا حدی به شما کمک میکنند، مثلا مدرک یا عنوان دکتر و مهندس و ... تنها تا حدی کار را پیش میبرند، اما بعد از آن فرمها و عناوین بیاعتبار میشوند. آدمهای پیشرو هستند که پیش میروند، آنها آدمهایی هستند که تکنیک و سوادشان و قدرت کنشگریشان بالاست. بنابراین مقداری از رسمیتنیافتگی چه در مرد و چه در زن به ویژه در بانوان ضعف این ویژگیهای شخصی افراد است، مثلا وقتی مردم دنبال حرف خاص و برآمده از سواد میگردند اگر حرف شما عادی باشد و تخصصی و حرفهای نباشد، تا یک سطحی جواب میگیرید و نمیتوانید به یک سطح بالاتر بروید. اگر باسوادید ولی دارای مهارتهای اجتماعی نیستند؛ نمیتوانید خوب سئوال بسازید، خوب جواب دهید خوب بنویسید و خوب چالش کنید، در یک سطحی متوقف میمانید. جامعه یک فضای کاملا برهمکنش دارد و امور برهم تاثیر دارند. چیرگیهای ما در برای اثرگذاشتن تا حدود زیادی به قدرت خود ما وابسته هستند، این چیرگیها بعضی ذاتی فرد است. اگر در یک جا ۱۰ نخبه و در جای دیگر ۳۰۰۰ آدم معمولی باشند، آن ۱۰ نخبه هستند که کار اصلی را انجام میدهند. بنابراین بایددانست سهم ما چه قدر است. خیلی خوب درس خواندن، خیلی زیاد و متراکم مطالعه کردن، بعد آرام آرام حرفهای شدن و در یک عرصه تخصصی کار کردن، خیلی کمک میکند. اینها کارهایی است که من به عنوان طلبه باید انجام دهم.
اما اینکه نهادها مثل نهاد حوزه چه کاری میتوانند انجام دهند؛ اول باید به جریان جذب تا به فعلیت رساندن توجه کند و کمک کند که در این هدف حرکت کنند تا این که استعدادشان مطعل نشود. حوزه اگر بنا را بر جذب آدمهای متوسط بگذارد خروجی آن آدمهای متوسط میشود و اگر بنا بر جذب نخبگانی باشد خروجی نخبگانی خواهد داشت. اگر بنا بر جذب نخبگانی باشد طبیعتا آدمهایی که ذاتشان پیشران است، حرکت ایجاد میکنند، بیشتر درس میخوانند و مهارتها را بیشتر جذب میکند، بیشتر جذب میشوند و هرچه بیشتر برای آنها کار کنید بهتر است.. تا چندسال قبل همه طلبههای خواهر تا سطح دو حوزه درس میخواندند که میزان دانش آموخته سطح دو حوزههای علمیه خواهران از سطح دو حوزه برادران هم کمتر است، نهاد حوزه به این به رسمیت یافتگی کمک کرد و سطح را بالاتر برد، سطح تخصصی را بالاتر برد و وقتی کسی متخصصتر میشود این تخصص در هویتیافتگی علمی او اثر دارد. در مرحله بعد تاسیس پژوهشکدهها و موسساتی است که این دانش را به فراورده تبدیل کند مثلا کتاب و مقاله و کارگاه. پس گام بعدی حوزهها میتواند این باشد که موسسات همیار را راهاندازی کنند تا دانش را به فراورده تبدیل کنند. امور دیگر هم هستند مثلا دولت به ویژه نهادی مثل آموزش و پرورش مسئولیت دارد تراز دینی، اخلاقی، تربیتی خود را به کمک فارغ التحصیلان حوزه محقق کند و به طور وسیع این افراد را در رشتهها و اموری که ذاتا به حوزه مسوولیت حوزه مرتبط میشوند به کار بگیرد.
مباحثی در مورد برنامه داشتن نهادها و موسسات در فعالیتها و به صورت خاص فعالیتهای بین المللی مطرح شد. اما جنابعالی خود با ورود به شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران از آن سوی میز به این سوی میز آمدید. به نظر شما این شورا در تسهیل امور حوزههای علمیه خواهران تا چه اندازه موفق بوده است؟
زمانی یکی از اعضای محترم شورای عالی حوزه در جلسهای این مساله را مطرح کردند که تاسیس شورای سیاستگذاری حوزههای خواهران چه کاری میکند که شورای عالی حوزه نمیکرده است. من پاسخی دادم که در آن جلسه مورد قبول قرار گرفت؛ گفتم در شورای عالی حوزه، خواهران حضور ندارند و در شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران، خواهران حضور دارند. این یعنی ضمیمه شدن دانش، تجربه زیسته، همه آن چیزی که به درک زنانه مرتبط است مانند اهداف، آرزوها، تجربههای شخصی در مساله تحصیلات حوزوی و... به اتاق فکر و سیاستگذار حوزه. چنین چیزی در شورای عالی حوزه نبوده است. اینکه از این طرف میز به آن طرف میز رفتهایم و ورود به نهادهای تصمیمساز، تصمیمگیر، سیاستگذار، برنامهریز این خودش یک گام موفق بوده است تا سیاستگذاری و هرچه در آنها شکل میگیرد، برای «دیگری» نباشد، تا کارها دست کم برآمده از مشورت گرفتن و گفتگو کردن با خواهرانی باشد که خودشان با این هویت زیست کردهاند و در کنار مادرانی و همسرانگی تدریس و تحقیق میکنند.
خود این جابجایی یک موفقیت بزرگ بود که در تعدیل اندیشهها و تفکرات خیلی نقش داشت. اگر چه مدیران اصلی حوزه خواهران به توانایی خانمهای طلبه باور داشتند، در بین برنامهریزان کسانی را داشتیم که در جلساتشان در ۲۰ سال گذشته میگفتند لازم نیست خانمها فلسفه بخوانند چون مغز انتزاعی فلسفهفهم ندارند، اجتهاد در خانمها لازم نیست، خانمها همین قدر که مادر و همسر خوبی باشند کافی است و...، تک تک این جملات در هدفگذاری حوزههای علمیه و برنامهریزی و تغییر کتابها و متونشان، در ریلگذاری کلانی که در مجموع حوزه خواهران را تضعیف کرد نقش داشت. با این که یک سرمایه عظیم انسانی و مالی صرف سازماندهی حوزه خواهران میشد که از همه آنها تقدیر میکنم به موازات تضعیفی هم صورت میگرفت. این نگاه را مقایسه کنید با تفکر مقام معظم رهبری که میفرمایند هزاران فقیه، فیلسوف، دانشمند در حوزههای علمیه خواهران تربیت شوند.
امیدوارم کتابهای کنگره نقش شیعه در پیشرفت علوم اسلامی زودتر منتشر شود تا ببینید در کتابها و مقالاتی که خانمها نوشتهاند در طول تاریخ چه قدر بانوان نقشهای جدی بر عهده داشتند و چقدر کار و سهم زنان آگاه مهم بوده است و اتفاقا این نقشها در خاندان علم شکل گرفته است، یعنی بانوان دانشمند و فرزانه، همسران و دختران و مادران اهل علم بودهاند. زمانی که من نوعی طرف گفتگو میشوم و در جلسات اصلی تصمیمگیری حضور داشته باشم وشخص بگوید گزاره علمی زنان از درک فلان مسایل ناتوانند و یا ... من به نمایندگی طیف وسیعی از این زنان آن را رد میکنم و میگویم این با تجربه من به عنوان یک زن مخالف است. وقتی شخصی میگوید زن نمیتواند تحصیل کند من برای او از متن زندگی بانوان صدها نمونه میتوانم بیاورم که تحصیل کردهاند و خیلی رقابتی میتوانند وارد شوند. به هر حال یکی از کارهای پایهای که در ۶ سال گذشته انجام دادهایم، بازنویسی اسناد بالادستی حوزههای علمیه با توجه به اقتضائات خواهران است که بخش قابل توجهی از آن انجام شده است و این اسناد باید مبنای برنامهریزیهای بعدی باشد. یکی از کارهای مهم دیگری تدوین نظام تعلیم و تربیت، نظام پژوهش و نظام فرهنگی تبلیغی است. تاسیس و تکمیل و اصلاح رشته های تخصصی گام دیگراست. رشتههای تحصیلی متعددی با نگاه و اقتضائات زنان و خانواده تاسیس شده است، البته به نظر من علم جنسیتی نیست؛ بخش زیادی از علم غیرجنسیتی است ولی نظام تحصیلی ارکان جنسیتی دارد که در این نظام دیده شده است، مخصوصا در رشتههایی که باید خانمها در آن فعال شوند، مثل مشاوره خانواده، تربیت دینی کودک و نوجوان و مدیریتهای آموزشی که در مورد اخیر باید گفت بر اساس طرح انطباق باید حوزه خواهران را خود خواهران مدیریت کنند و نیاز است که توانایی مدیریتشان افزایش یابد، علاوه بر این نهادهای فراوانی در کشور هستند که نیازمند مدیریت بانو هستند و ما باید بخشی از نیازهای جامعه اسلامی را تامین کنیم. یکی از کارهایی که اصلا سابقه نداشته است و شورای سیاستگذاری آن را انجام داد، انجام پژوهشهای میدانی برای برنامهریزی است؛ بیش از ۱۰ پروژه است که برآمده از نیازهای واقعی با تحقیقات میدانی از حوزه خواهران و نهادهای مربوط به آن انجام میشود. بخشی از این کار را مرکز مدیریت حوزههای علمیه خواهران، بخشی را دبیرخانه شورای سیاستگذاری حوزههای علمیه خواهران و بخشی را جامعه الزهرا(س) متکفل هستند. به عنوان مثال پروژهای با توجه به ماموریت مرکز تحقیقات زن و خانواده در کنار ۲-۳ پروژه دیگر واگذار شده است که بررسی میکند نسل آینده ورودی حوزه خواهران چه نسلی خواهد بود، یا اینکه تاثیر نظام تعلیم و تربیت بر سبک زندگی خانمهای حوزوی چه بوده است و چه خلاهایی دارد. اینها کارهایی است که قبلا سابقه نداشته است. امر آخر هم نظارت بر حسن اجرای همه سیاستها و اصول کلی است که مدارس و صفوف باید جوابگوی اجرای آنها باشند.
جنابعالی در مورد ابرزنان و اسوگی زنان در عالم اسلام ایدههایی دارید و حضرت زهرا(س) را در برابر الگوهایی که از طریق رسانههای غربی معرفی می شوند، مطرح میکنید. برای نشان دادن چهرههای موفق عالم اسلام چه چالشهایی وجود دارد؟
به نظر ما یک مشکل این است که مدل نداریم، در غرب مدل وجود دارد، ابرانسانها در غرب خیلی مهم و اثرگذار هستند، شخصیتهای ابر یا مافوق، تغییر و انگیزه ایجاد میکنند، آرزو میسازند یا ممکن است ترس ایجاد کنند، بر زندگی انسانها چنگ میاندازند و بر آنها تاثیرات جدی میگذارند و به جز فرهنگ و آدم، پول هم میسازند. آنها مدل دارند و برای مدل محدودیتی ندارند. کارهای زیادی از این طریق انجام میدهند. مثلا وقتی «کاپیتان مارول» ساخته میشود که یک ابرزن قهرمانش است، همزمان چند فیلم هالیوودی در حال اکران است اما این فیلم با یک رقم فوق العاده فروش میکند که نشان میدهد مخاطب به این اسطورهها نیاز دارد. البته ما نمیتوانیم از آن مدلها پیروی کنیم چون اهدافمان متفاوت است اما اینکه انسانها یک ابرمدل، اسوه یا حالت ایدهآل میخواهند نیاز طبیعی انسان است و اسلام هم به آن توجه داشته و همیشه انسانهای الگو و بینقص ارائه کرده است که عشق میآفرینند و جاذبیت میسازند.یکی از کارهایی که در غرب برای الگوسازی انجام میشود، کار مجموعهای است، وقتی هری پاتر نوشته میشود، مدل آن در فیلم ساخته میشود، اقلام فرهنگی و لباس از آن میسازند و یک مجموعه و بستهای برایش درست میکنند تا با تمام زندگی انسانهای معمولی درگیر باشد و وارد همه ابعاد زندگی شود.
من نمیگویم باید عین همین راه را طی کنیم، اما باید فکر کنیم که مثلا حضرت زهرا سلام الله علیها چگونه میتواند یک مدل برای همه بشود، مثلا وقتی در طب سنتی گفته میشود «خرفه» سبزی حضرت زهرا(س) است همه به سمت آن میروند چون حضرت زهرا(س) را دوست دارند و میدانند ایشان از روی هوا و هوس انجام نمیدهند و کارهایشان منطق دارد، یا مثلا اگر میتوانستیم این موضوع را پررنگ کنیم که حضرت زهرا با همسرشان با شعر حرف میزدند و حضرت امیر علیه السلام هم با شعر پاسخ میدادند، و این را با نمایشنامه و فیلم و کتاب به مردم عرضه میکردیم، توجه زوجهای شیعه به بعد رمانتیک و عاشقانه همسری جلب میشد. جوانها جذب فیلمهای خیلی عاشقانه میشوند، من تا حالا یک قسمت از سریال شهرزاد را هم ندیدهام اما میدانم زمانی که شهرزاد پخش میشد همه دوست داشتند فانتزیهای او را تجربه کنند، لباس شخصیت اول را بپوشند و ... . اگر مردم بدانند که آن ابرشخصیت ما در زندگی معمولی خود چه کاری را میکرده و چه مدلی داشته میتوانیم حداقل به آن مدل نزدیک شویم.
من تجربههای شخصی فراوانی دارم که به نظر میرسد بیان آنها خودستایی و عجب باشد، اما امثال این تجربه ها زیادند. هر زنی که تحصیلات دارد و خانواده را هم نگه داشته ابرقهرمان است، والله این کار آسانی نیست؛ به دنبال تحصیل باشی و بچه و همسر داشته باشی و زندگی به سامان باشد، بچهها رسیدگی میخواهند، تحصیلات دارند، بیمار میشوند، غذای گرم و تازه نیاز دارند .... اگر یک خانمی بتواند خودش این کارها را انجام دهد ابرقهرمان است. اگر یک خانم توانسته است هم تحصیل کند و هم زندگی را حفظ کند -با همه آن چیزی که دنیا به آن محدودیت میگوید؛ از حجاب، در چارچوب اراده شوهر زندگی کردن که به غلط به آن مردسالاری میگویند- زندگی او میتواند موضوع فیلم و حداقل کتاب باشد.
اگر سخنی باقی مانده است که مایلید به آن اشاره کنید، بفرمایید.
به عنوان چکیده بحثم واقعا تاکید میکنم که یک سوی پیشرفت، خود بانوان طلبه هستند که باید خیلی زحمت بکشند، مسیر طلبگی دیربازده و طولانی است. در عین حال طبیعتا سازمان حوزه اگر میخواهد برای دین کار مستقیم و در عمق خانه ها انجام بدهد باید ظرفیت خواهران را جدی بگیرد و به رشد و بالندگی آنها کمک کند. اگر این حمایتهای ویژه صورت میگرفت الان مجتهدین بهنامی داشتیم.امروز بانوانی هستند که در حوزه تحصیل کرده اند و سطح سوادشان از بانو امین کمتر نیست، اما بانو امین همراه بزرگانی بودند که خدمت بانو امین میرسیدند و به بانو امین تدریس میکردند و از سطح علمی ایشان مطلع میشدند و برای همین اجتهادشان را گواهی کردند، ولی این بانوان در تمام سالهای تحصیلی هیچ وقت امکانش را نداشتهاندکه در درس بزرگی بنشینند و با آن بزرگ گفتگوی علمی داشته باشند و آن بزرگ تشخیص دهد که آیا فلان خانم توانایی مجتهدانه دارد یا خیر. به هر حال در حوزه اجتهاد این گونه فهم میشود و در این مراوده استاد و شاگردی توانایی های علمی افراد معلوم و مکشوف میشود این امکان نزد خواهران نیست و معمولا کسی از نظر اخلاقی خود را در معرض این قرار نمیدهد که ثابت کند مجتهد است. نمیخواهم بگویم این مهم است، بلکه قطعا عبودیت و آدمیت مهم است، ولی ما همیشه مثلا در فضای بین الملل سئوال میشویم که آیا در حوزه مجتهده هم وجود دارد یا امکانی برای رسیدن به قلههای علمی در حوزه ها دارید یا خیر.